Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «دانا»
2024-05-05@01:55:07 GMT

ملی‌پوش تکواندوکار، لنگِ سمعک برای ادامه تحصیل!

تاریخ انتشار: ۵ تیر ۱۳۹۹ | کد خبر: ۲۸۴۱۲۵۰۵

ملی‌پوش تکواندوکار، لنگِ سمعک برای ادامه تحصیل!

«پرستو» مانند نامش، بال‌هایش را گشود تا بر فراز قلّه‌های موفقیت پرواز کند؛ در دنیای رقابت‌های ورزشی خوش درخشید و به اوج رسید؛ اما اگر دستان زُمخت دنیا، به واسطه کمبودها ناک‌اوتش کند، چه کسی بهای جاماندنش را می‌پردازد؟

به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ به نقل از مرآت، تا پیش از دیدنش، ذهنیتی از او نداشتم؛ شنیده بودم علی‌رغم محدودیت و شرایط خاصش، فعالیتِ ورزشی و  تحصیلش را، همانند دیگر همسالان، پشت سر می‌گذارد.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

 کسبِ عنوان فنی‌ترین بازیکن در سال ۹۳ در رشته تکواندو، نائب قهرمان و مقام نخست کشوری در سال‌های ۹۵ و ۹۷، عضویت در تیم ملّی جوانان ناشنوا و مقام‌آوری‌های متعدد در لیگ‌های انفرادی و تیمیِ استانی،  گوشه‌ای از افتخارات ثبت شده در کارنامه ورزشی، سوژه این‌بار گزارش‌مان بود.

سمنان-مرآت: عصر یک روز تابستان که تیغه‌های آفتاب همچنان فرازی از آسمان را قلقلک می‌داد و سقف نیلگونش آرام آرام به سمت تاریکی کم‌رمقی می‌گرایید راهی آدرس منزلی در کوچه‌پس‌کوچه‌های مسکن مهر شهر سمنان شدم.

طبق هماهنگی قبلی، میزبان،  رأس ساعت ۱۹ منتظرم بود؛ به آدرس مورد نظر که رسیدم از انتهای یک کوچه باریک و خاکی، مادر و دختری به استقبالم می‌آمدند؛ برای چند ثانیه‌ای تأمل روی این نکته‌ی ناخوشایند که چرا سهم کودکانی هنوز باید پرسه در  کوچه‌های خاکی و محروم از خدمات شهری باشد، ذهنم را معطوف و درگیر خودش کرد.

 اندیشیدن به این نکته که گویا بی‌مهری مسئولان شهری برای التیام زخم‌هایی اینچنین، هرگز  تمامی ندارد را برای لحظه‌ای از سر گذراندم.

به پرنیای کوچک و مادرش که رسیدم بی‌درنگ و فارغ از تعارفات بلند و کش‌دار، گام‌هایم را برای رسیدنِ هر چه سریع‌تر به مقصد که همان منزل‌شان بود؛ هدف‌دار کردم.

درِ خانه نیمه باز و اهلِ منزل منتظرمان بودند؛ سادگی و چیدمان خانه در همان نگاه اول،  نشان می‌داد با تجملات و زرق و برق امروزی فاصله‌ای عمیق دارند.

 یک کنجِ پذیرایی‌شان، مزیّن به چند گلدانِ گل‌ آپارتمانی؛ بود و در یک گوشه‌ی دیگر هم، تنها یک‌دستگاه تلویزیون با میز ساده به چشم می‌خورد.

چند دقیقه‌ بعد از ورودمان سوژه گرارش‌مان به جمع‌ ما ملحق شد؛  پرستو باقری متولد ۱/آذر / ۷۹ همان دخترِ ناشنوا و قهرمانِ توانمندی بود که آرزوی پرواز و اوج گرفتن در سر داشت.

نگاه مهربان و کنکاش‌گر و تلاشش برای لب‌خوانی و ارتباط گرفتن و در نهایت رساندن مقصودی که در سر داشت از انگیزه‌ و روحیه فوق‌العاده‌ای نشأت می‌گرفت که نتیجه‌اش، امروز،  چیزی نبود جز چندین حکم قهرمانی‌ و گردن‌آویزهای متعدد و خوش‌رنگی که زینت‌بخش اتاق محقر و ساده این دختر ورزشکار بود.

آن‌چه در ادامه می‌خوانید  ماحصل گپ و گفت خودمانی با  مادر این دختر ناشنوای قهرمان است.

مرآت: پرستو از چه سنی وارد عرصه ورزشی شد؟ و  علاوه بر تکواندو در رشته‌های ورزشی دیگری هم فعالیت دارد؟

از سن ۸ سالگی همزمان با تصمیمی که برای ایجاد تحول در تحصیل و البته زندگی‌‌اش گرفتیم، او را وارد دنیای ورزش کردیم ؛ دخترمان،  انرژی فوق‌العاده‌ای داشت و تکواندو این رشته رزمیِ پرطرفدار  در تخلیه هیجانات و انرژی او نقش زیادی داشت؛ علاوه بر تکواندو در رشته‌های هندبال، دو و میدانی هم فعالیت دارد.

مرآت: عنوان کردید از سن ۸ سالگی،  یک تنوع در فرآیند تحصیلی  پرستو ایجاد شد، این تنوع چه بود؟ برای مخاطبان‌مان توضیح دهید.

ویژگی منحصربفردی که دخترمان را نسبت به دیگر همسالانی که شرایطی مشابه او داشتند، مستثنی می‌کرد؛ قدرت عجیب او در گیرایی بالا و لب‌خوانی‌اش بود؛ همه‌ی تلاش و دغدغه‌ام این بود که جامعه او را با این ویژگی خاص بپذیرد؛ من برای تحقق این خواسته، جنگیدم، التماس کردم تا فرزندم تحصیلش را در مدرسه عادی از سر بگیرد.

مرآت: نگران عدم درک مسائل آموزشی دخترتان، در مدرسه عادی نبودید؟ در مدارس استثنایی به واسطه ارائه طرح‌‌های تدریسی و روش‌های خلاقانه،  سِیر  یادگیری با دشواری کمتری همراه است؛ از طرفی ممکن بود مقایسه شرایطش با دیگر همسالان ضربه روحی بزرگی به دخترتان وارد کند؛ چطور با این مسائل کنار آمدید؟

هوش وافر او عزم‌مان را برای تصمیمی که داشتیم جزم کرده بود. البته مشاوره‌هایی هم دادند که با این اقدام،  دخترتان سرخورده می‌شود؛ اما مقاومت کردیم و خوشبختانه در بسیاری از کارهای خود، مستقل‌تر از گذشته عمل کرد و تا به امروز که مهیّای کنکور می‌شود؛  چالش خاصی در بحث یادگیری نکات درسی و  برقراری ارتباط با کارکنان مدرسه و همکلاسی‌هایش نداشت.

ضریب هوشی قابل توجهی در گیراییِ  دروسی چون ریاضی ، علوم ، زبان و عربی دارد.

 برای رفع مشکلات احتمالی معلم رابطش، طی این سال‌ها،  به همان دو ساعت آموزش اختصاصی، بسنده کرد.

 مرآت: در عرصه ورزش چطور؟ با توجه به اینکه یکی از شاخصه‌های رشته ورزشی تکواندو،  پیچیدگی و تنوع نام فرم‌ها و آزمون‌های پیاپی برای ارتقای کمربند است؛ آیا آموزش وی جداگانه بود؟ و اصلا شرایط پذیرش دخترتان را داشتند؟

وضعیت دخترم را برای مربی، توضیح دادم؛ خوشبختانه تمام آزمون‌ها را همراه و گاهی پیش‌تر از بچه‌های دیگر طی کرد. در حال حاضر دان ۴ تکواندو را پشت سر می‌گذارد.

مرآت: و مقام‌هایی که تا کنون کسب کرده؟

تعداد حضور و توفیقش در  لیگ‌های استانی چشمگیر بود و آماری در حال حاضر ندارم؛ در رقابت‌های تیمی هم موفقیت‌های خوبی داشت؛ که البته به عنوان یک ورزشکار عادی در میادین رقابت حاضر می‌شد؛  اما در سال ۹۵ عنوان نائب قهرمان  ناشنوایان کشور و سال ۹۷ قهرمانی کشور را به خود اختصاص داد.

مرآت: آیا خاطره تلخی در زندگی  ورزشی پرستو وجود داشت که عامل توقف فعالیت ورزشی وی شود؟

 اگر اشتباه نکنم در سال ۹۳ اردبیل میزبان برگزاری مسابقات قهرمان، کشوری بود؛  مجریان و هیأت برگزاری این رقابت، به خاطر شرایط پرستو به او  اجازه حضور در میدان را ندادند؛ تلاشم برای متقاعد کردن‌شان بی‌نتیجه ماند و این خاطره تلخ باعث بی انگیزگی و وقفه دو ساله برای حضورش در مسابقات شد.

 پس از آن برگزاری لیگ کشوری ناشنوایان در سال ۹۵ فرصتی مغتنم برای آشتی دوباره وی با مسابقات و ورزش بود و این موفقیت، سکوی پرتابی شد تا دخترمان،  به تیم ملّی تکواندوی ناشنوایان کشور پیوست.

مرآت: کمی از سؤالات ورزشی فاصله بگیریم. با توجه به وضعیت پرستو آیا خدمات بهزیستی شامل حالش شده؟ تا کنون چه خدماتی دریافت کردید؟

پرونده‌ای به نام مددجویی در این سازمان داریم؛ اما تا کنون خدمات خاصی شامل حالش نشد؛ دخترم مشکل دارد و نیازمند توجه است اما بهزیستی روی شاغل بودن سرپرست خانوار تمرکز دارد و جسته و گریخته کمک می‌کند؛ همسرم، کارگرِ شرکتی با حقوق ناچیز است؛ حقوق کم جامعه کارگری، فقط پاسخگوی  نیازهای اولیه زندگی‌مان است. دخترم در آستانه ورود به۲۰ سالگی است اما هنوز سمعک ندارد! چون قدرت خرید سمعک دیجیتال را نداریم! 

درباره کمک بهزیستی هم ذکر این نکته خالی از لطف نیست؛  همزمان با ولادت حضرت زینب (س) و بازدیدی که رئیس بهزیستی شهرستان از دخترمان، داشتند، یک سبد معیشتی شامل برنج، قند، روغن، چای برایمان در نظر گرفتند.

در سال ۹۹ یک کارت هدیه ۲۰۰ هزار تومانی و سالانه مبلغی هم به عنوان کمک هزینه تحصیلی پرداخت می‌شود که آخرین وجه دریافتی‌مان به مرداد سال قبل با مبلغ  ۱۰۰ هزار تومان برمی‌گردد!

همه این مبالغ،  کل دریافتی و کمک،  از سوی  سازمانی است که دخترم برای حمایت در آن،  تشکیل پرونده داد!

مرآت: مطالبه‌تان را برای تأمین سمعک مطرح کردید؟ مثلاً در قالب دریافت تسهیلات یا کمک‌ هزینه خرید بلاعوض؟

یکبار با مدرک خیاطی که دوره‌های آن را در فنی و حرفه‌ای گذراندم برای دریافت  تسهیلات خوداشتغالی، به نیّت تهیه سمعک، به بهزیستی مراجعه کردم اما واکنش یکی از کارکنان که برای راهنمایی به او معرفی شدم؛ این بود: « با دریافت این تسهیلات، پرستو امتیاز دریافت وام  خوداشتغالی و یا تسهیلاتِ مشابه را از سوی این نهاد از دست خواهد داد.» از این رو به طور کل منصرف شدم.

سؤال پایانی: انتظار شما از مسؤلین چیست؟

دختر من توانمند است، باید حمایت شود؛ راهی تا راهی شدنش به دانشگاه نمانده؛  قیمت سمعک دیجیتال ۱۲ میلیون تومان است، و سمعک آنالوگ کیفیت و کارایی ندارد؛  با این دردهای عدیده جامعه کارگری،  اگر حقوق نصف سال را  دست نخورده پس‌انداز کنم باز هم از  پسِ خرید یک سمعک برنمی‌آیم!

اگر شرایط بر وفق مراد باشد؛ انتظار حمایت نداریم؛ حمایتی که با التماس به  نتیجه برسد و عزت نفس را زیر سؤال ببرد ارزشی ندارد!

***

گفت‌وگویمان با مادر پرستو در اینجا پایان یافت.

سؤالم از پرستو خیلی خلاصه بود؛ هجی کردم برایش؛ آرزوی ورزشی‌ات چیست؟ و از مسؤلین چه انتظاری داری؟

آرزو دارم  قهرمان جهان شوم و برای کشورم مدال طلا کسب کنم. از مسئولین می‌خواهم حمایتم کنند؛ من امسال به دانشگاه می‌روم اما چیزی نمی‌شنوم!

گویی خرافه‌ی اسم‌ها،  بی‌دلیل نیست؛ پرستو هم، مانند نامش، بال‌هایش را گشود تا بر فراز قلّه‌های موفقیت پرواز کند؛ در دنیای رقابت‌های ورزشی خوش درخشید و به اوج رسید؛  اما اگر دستان زُمخت دنیا، به واسطه کمبودهایی ناک‌اوتش کند؛ چه کسی  بهای جاماندنش را می‌پردازد؟ پرواز بر مدار موفقیّت سهم پرستوست نه کوچ از سرزمین آرزوها!

 به گزارش خبرنگار مرآت؛ با توجه به اینکه منابع اعتباری در برنامه حمایتی  افراد مستعدی چون پرستو پیش‌بینی شده؛ انتظار این خبرگزاری پس از انتشار این گزارش، ورود عاجل و فوری نهادهای حمایتی برای پاسخ به استمداد این قهرمان ارزنده کشور است.

انتهای پیام/

منبع: دانا

کلیدواژه: دیگر هم

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.dana.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «دانا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۸۴۱۲۵۰۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

بندبازی مرگبار برای تحصیل

  تمام دردشان فعلا نبود همین پل ساده است ‌که چون ندارند، دانش‌آموزان کم‌سن و سال روستا مجبورند با طناب از روی رودخانه رد شوند. چند روز پیش فیلم یک دقیقه‌ای از وضعیت عبور و مرور آنها در فضای مجازی داغ شدکه نشان می‌داد حوادث مرگباری جان‌شان را تهدید می‌کند. در روستای ‌کورکچ ۱۵۰ خانوار زندگی می‌کنند اما پشت آن ظاهر سبز و دلگشا و آسمان آبی‌اش، مادرانی همیشه نگران سلامت فرزندان خود هستندکه اگر به مدرسه رفتند، دوباره زنده به خانه برمی‌گردند. داوود تائی از اهالی این روستا به جام‌جم می‌گوید، چون مدرسه ندارند، بچه‌ها مجبورند از روی پل رودخانه عمیق کاجو رد شوند تا به روستای بجاربازار در ۱۰ کیلومتری ‌کورکچ بروند. پلی‌که تائی در موردش توضیح می‌دهد، دو تکه طناب و سیم ۲۰ متری است‌ که دو طرفش به دو درخت بسته شده. دانش‌آموزان با دو دست طناب بالای سرشان را می‌گیرند و زیر پای‌شان هم سیم نسبتا نازکی وزن بدن‌شان را تحمل‌ می‌کند تا داخل رودخانه نیفتند. آنها برای رفتن به مدرسه دو راه بیشتر ندارند؛ یا باید از روی پل معلق رد شوند یا از مسیر دیگری ‌که کلی زمان می‌برد:«بچه‌ها پنج روز در هفته به مدرسه می‌روند و پنج دقیقه طول می‌کشد تا از روی سیم و طناب رد شوند که خطرات مختلفی مثل حمله گاندوها و غرق‌شدگی تهدیدشان می‌کند. اگر از روی طناب رد شوند، ۲۰ دقیقه‌ای به مدرسه می‌رسند، در غیر این ‌صورت، حدود ۵۰ دقیقه طول می‌کشد تا به مدرسه برسند.»
 دانش‌آموزان چاره‌ای جز یادگیری بندبازی روی طناب را ندارند.کوچک‌ترها باید اول تمرین حفظ تعادل ‌کنند، چون زیرپا و بالای دست‌شان سیم و طنابی است‌که دائم تکان می‌خورد.  تائی یک بار شاهد سقوط دختربچه‌ای به داخل رودخانه بوده:«یک بار در خانه بودم که یک‌دفعه صدای جیغ شنیدم. وقتی به رودخانه رفتم، دختربچه‌ای را دیدم که به رودخانه سقوط ‌کرده بود که او را نجات دادیم. اگر در تاریکی هوا، بچه‌ای به رودخانه سقوط‌ کند، ممکن است هیچ‌کس نفهمد و حتی جسدش هم پیدا نشود.»
اسلم جدگال، معلم مقطع دبستان شهید مفتح روستای بجار بازار است‌که دانش‌آموزان روستای کورکچ به آن مدرسه می‌روند. جدگال می‌گوید: دانش‌آموزانی‌که از کورکچ می‌آیند، از نبود پل و جاده مناسب بسیار ناراحت هستند. سیل هم بیاید می‌شود قوز بالا قوز: «از بچه‌ها می‌پرسم چرا دیر به مدرسه می‌آیید، می‌گویند هیچ راهی برای زود رسیدن به مدرسه نداریم. خطر عبور و مرور خودروهای سوختکش و حمله گاندوها هم وجود دارد. چون مسیر رفتن به مدرسه طولانی است، بچه‌های پایه اول خیلی می‌ترسند. بعضی از بچه‌ها دو سه سال سن‌شان بالاتر می‌رود و بعد به مدرسه می‌روند و اگر به دلیل دوری راه نتوانند بیایند، ترک تحصیل می‌کنند.»

به دنبال آرزوها

​​​​​​​دو دانش‌آموزی‌که پنج روز در هفته از روی پل معلق رد می‌شوند، کنار تائی ایستاده‌اند. هر دو ۱۲ ساله هستند. صدای شیطنت و خنده‌های ریز امیر‌حسین و معاوذ را می‌شنوم. 

امیرحسین نمی‌ترسی از روی پل رد بشی؟ 
چرا می‌ترسم غرق شوم یا بیفتم تو آب و گاندو منو بخوره. 
 
تو که اینقد می‌ترسی چطوری می‌ری روی طناب؟
چون درس خوندن برام مهمه. 

چرا؟
چون می‌خوام دکتر بشم.

معاوذ تو هم می‌ترسی؟
آره خیلی.
 
خب چرا میری رو پل؟
چون تنها امید خانوادمم. نمی‌خوام زندگی‌ام مثل اونا بشه. 
 
تو می‌خوای چیکاره بشی؟
معلم.
 
آرزوت چیه؟
دلم می‌خواست تو روستامون مدرسه داشتیم و مجبور نبودم از رو پل رد بشم و این همه راه برم.

دیگر خبرها

  • واکنش تند به دعوت دانشگاه‌های ایران از دانشجویان معترض آمریکایی
  • گرفتن ویزای دانشجویی اروپا چگونه است؟
  • ترک تحصیل ۱۵ درصد دانش‌آموزان خراسان شمالی در دوره متوسط دوم
  • بازگرداندن ۳۰۰۰ کودک گلستانی بازمانده از تحصیل به مدارس
  • توصیه‌هایی به داوطلبان کنکور برای تأیید سوابق تحصیلی
  • تحصیل پنجاه هزار طلبه خواهر در مدارس علمیه کشور
  • قصه فراق از تحصیل
  • ۹۷ درصد مردم چهارمحال و بختیاری با سواد هستند
  • بندبازی مرگبار برای تحصیل
  • اینجا دست‎‌ها، دانش و ایثار را روایت می‌کند