Web Analytics Made Easy - Statcounter

بعثی ها برای شکنجه اسرای ایرانی از قبرستان خاک هایی آورده بودند که پر از اسکلت و جمجمه های مردگان بود و بر روی آن، اسرا را می دواندند.

به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ به نقل از مرآت، 26 مردادماه سالروز ورود آزادگان سرافراز کشورمان به میهن اسلامی است. در چنین روزی آزادگان ایرانی بعد از سال ها رنج و سختی و دوری قدم به خاک کشور گذاشتند و این روز برای همیشه در تاریخ ماندگار شد.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

"محمود حمزه" اولین آزاده شهرستان سمنان است که در این روز طعم آزادی را چشید.

وی که در همان روزهای آغازین جنگ و در 19 سالگی به اسارت درآمده بود، بعد از 10 سال آزاد شد و به زادگاه خویش سمنان بازگشت.

در همین خصوص با این آزاده دفاع مقدس به گفتگو پرداختیم تا از روزهای تلخ و شیرین اسارت و نحوه آزاد شدنش برایمان بگوید. ماحصل این گفتگوی خواندنی از نظر می گذرد.

مرآت- چه زمانی به جبهه اعزام شدید و چگونه به اسارت درآمدید؟

در 13 شهریور سال 59 و اولین حملاتی که به پست های مرزی ما شد به صورت داوطلب همراه با 27 نفر دیگر از لشکر 81 کرمانشاه به سپاه قصر شیرین ملحق و به عنوان آرپی جی زن مشغول مببارزه با دشمن شدیم. زمانی که عراق حمله کرد ما در مناطق مرزی بودیم و تا 6 مهر در قصر شیرین مقاومت کردیم و بعد از آن عراق برخی شهرها از جمله قصر شیرین را اشغال کرد.

وقتی عراق قصر شیرین را محاصره کرد اکثر نیروها عقب نشینی کرده بودند و ما عده کمی در شهر مانده بودیم و از شهر محافظت می کردیم و با نیروهای سپاه هم هر شب برای شناسایی به خاک عراق می رفتیم و برمی گشتیم.

ما لباس سپاه بر تن نداشتیم و با لباس شخصی بودیم. دموکرات ها و کومله ها که با سپاه ضد بودند و برای عراقی ها جاسوسی می کردند، ما را شناسایی کرده بودند و عراقی ها نیز خانه به خانه جستجو و به دستگیری ما اقدام نمودند.

مرآت- بعد از دستگیری شما را کجا بردند؟

وقتی دستگیر شدیم با یک دستگاه خودرو ما را به پاسگاه منظریه عراق منتقل کردند. وقتی وارد خاک عراق شدیم یگانی که ما را می برد همه جا اعلام می کرد که ما پاسدار خمینی هستیم. دستهایمان را از پشت و چشم هایمان را بسته بودند و 24 ساعت بر روی ریگ ها و شن های بیابان رها کرده و هر پنج دقیقه می آمدند و با مشت و لگد و کابل ما را کتک می زدند. در این 24 ساعت نه آب به ما دادند و نه غذا. حتی توالت نیز نمی توانستیم برویم. بعد این مدت زمان تعداد دیگری اسیر آوردند و ما را به انبار بردند.

مرآت- چرا همان ابتدا شما را به اردوگاه اسرا نبردند؟

اینها چون فکر می کردند چند روزه حکومت ایران سقوط می کند دیگر به دنبال این نبودند که در مکانی ما را مستقر کنند. حدود 10 الی 15 روز با بدترین شرایط و کتک و بازجویی در انبارهای مختلف ما را نگه داشتند. بعد از آن ما را به اردوگاه رمادیه بردند.

در آنجا چون محوطه سازی و آماده نبود از قبرستان خاک هایی آورده بودند که پر از اسکلت های مرده و جمجمه و استخوان دست و پا بود و بر روی این خاک ها ما را می دواندند تا آنجا را مسطح کنیم و محوطه سازی کنند. ما را مجبور به بنایی و ساخت توالت و دیوار کشی می کردند و کم کم در اردوگاه مستقر شدیم.

وقتی ما را روی این خاک ها می بردند ما هم استخوان های مردگان را از جلوی پای خود جمع می کردیم و زیر سیم خاردارها می انداختیم و بعثی ها هم که پشت سر ما می آمدند با کابل ما را می زدند. با این حال هر چند سعی می کردیم روی اسکلت ها نرویم ولی بازهم استخوان ها زیر پایمان می رفت. هدف آنها از این اقدام شکنجه روحی و روانی ما بود.

مرآت- از نحوه برخورد افسران و نیروهای بعثی با اسرای ایرانی بگویید

کتک و بازجویی خوراک هر روزه ما بود. در دو هفته اول که آنجا بودیم فقط نصف تکه نان ته مانده یا یک عدد سیب و یک استکان آب سهمیه غذایی ما در 24 ساعت شبانه روز بود.

در شبانه روز یک بار ما را به توالت می بردند. آن هم در قالب گروه های 10 نفره و با کتک زدن و کوبیدن کابل بر بدن هایمان ما را می بردند و می آوردند. ما هم از ترس این کتک ها، غذا خوردن یادمان رفته بود چون ناجوانمردانه می زدند و چشم کور می کردند و دندان می شکستند.

اوایل که اسرای ایرانی می گرفتند اگه می فهمیدند پاسدار است اعدامش می کردند ولی چون از ما نتوانستند مدرکی بگیرند ما را به عنوان اسرای معمولی به حساب آوردند. ولی بعدا چون پاسداران زیادی را اسیر گرفتند دیگر اعدام نکردند و البته به صلیب سرخ نیز اسامی آنها را اعلام نمی کردند و مخفیانه آنها را در زندان نگه می داشتند.

مرآت- خانواده از اسارت شما باخبر شده بودند؟

4 ماه پس از اسارت اسامی ما در لیست صلیب سرخ قرار گرفت و 6 ماه بعد اسارت نیز نامه ام به دست خانواده ام رسید و از وضعیت من مطلع شدند.

مرآت- شکنجه های بعثی ها چگونه بود؟

شکنجه ای که بعثی ها به اسرا داشتند بسیار زیاد بود. سیگار را بر روی جراحات اسرا خاموش می کردند تا اینکه شهید شوند.

مجروحین را چندین روز بدون هیچ رسیدگی و پانسمان و غذا و دارو به حال خود رها می کردند تا عفونت بدن آنها را فرا بگیرد و شهید شوند.

یک بار بر روی پای یکی از اسرا نفت ریختند و وی را سوزاندند به جرم اینکه خودکار از آنها گرفته بود.

با سیم های کابل که سر آنها نیز لخت بود بر بدنهای اسرا تازیانه می زدند و بدن خون جاری می شد. سر اسرا را به دیوار سیمانی می کوبیدند.

بسیاری از اسرا بر اثر شدت شکنجه ها، چشمانشان از حدقه درآمد، کلیه هایشان آسیب دید. شوک های الکتریکی می زدند به بهانه اینکه نماز جماعت خوانده بودند.

خودم نیز زیر شکنجه ها پرده های گوش، پا و معده ام آسیب دید.

بازجوهای آنها از ساواکی های فراری ایران، ارتشی های فراری، منافقین بودند. در داخل آسایشگاه نیز جاسوس داخلی از بین بچه های ما داشتند.

شکنجه ها و کتک زدن های بعثی ها ادامه داشت تا اینکه بعد از 4 سال که عراق به خاطر بدرفتاری با اسرای جنگی محکوم شد، به شکنجه های روانی ما رو آوردند.

مرآت- تا چه زمانی در اردوگاه رمادیه بودید؟

بعد از 3 سال به دلیل درگیری که با هواداران منافقین پیدا کردم در سال 61 به اردوگاه موصل تبعیدم کردند.

مرآت- با سختی های دوران اسارت چگونه کنار می آمدید؟

سختی بسیار وجود داشت ولی خودمان را نباختیم و تهدید اسارت را به فرصت تبدیل می کردیم و بسیاری از چیزها را یاد می گرفتیم که بعد از آزادی و بازگشت به وطن، تمام آموخته های دوران اسارت به دردمان خورد.

در اسارت افراد با سلایق مختلف و ایمان و اراده بسیار قوی و با معنویت بالا و وطن دوست بودند. آخوند، مهندس، دکتر، همه نوع افراد در اردوگاه وجود داشتند. حضور سلایق مختلف باعث شد خیلی چیزها را از همدیگر یاد بگیریم. انواع زبان ها را از آنهایی که مسلط بودند یاد گرفتیم. بسیاری از آزادگان در همان اوضاع و احوال اسارت حافظ کل قرآن شدند، بسیاری چند زبان را یاد گرفتند.

در آن شرایط سخت، اقتصاد مقاومتی را به عینه عملی می کردیم به این نحو که کاغذ های پودر لباسشویی را در آب می انداختیم تا صاف شود و بر روی آن می نوشتیم خودکار را نیز مخفیانه از عراقی ها یا از صلیب سرخی ها می گرفتیم برای همین هم ارزش و قدر این چیزها را خوب می دانستیم و تا آخرین حد امکان از آن استفاده می کردیم.

مرآت-  از خاطرات تلخ و شیرین اسارت بگویید

یکی از نیروهای بعثی، که ملازم کریم بود و ما به او منافق کریم می گفتیم چون بسیار ما را اذیت می کرد. به ما می گفت نمی دانم شما چجور آدم هایی هستید که می آیید بیرون همه می گویید بی سواد هستید ولی داخل اردوگاه که می آیید همه کتاب های دیکشنری دارید و انگلیسی و آلمانی می خوانید و باهم صحبت می کنید. من اگر در دنیا بگردم و صابونی پیدا کنم که بشود با آن مغزها را شستشو داد مغز شما ایرانی ها را نمی توانم شستشو دهم.

بهترین خاطرات ما در کنار حاج آقا ابوترابی فرد بود که حضور ایشان نعمت بزرگی برای ما بود که از سال 62 به مدت  3 سال در اردوگاه موصل در محضر وی بودیم. صحبت های ابوترابی فرد بر روی اسرا بسیار تاثیر گذار بود و همه از وی اطاعت می کردند.

تلخ ترین خاطرات دوران اسارت برای همه ما، در سال 68 و اعلام رحلت امام خمینی(ره) بود چرا که ما اصلا انتظار این را نداشتیم که دیگر امام در بین ما نباشد و آرزوی ما این بود روزی برگردیم و امام را ببینیم.

امام آنقدر برای همه ما عزیز بود که رئیس وقت صلیب سرخ جهانی به حاج آقا ابوترابی فرد گفته بود تو که چنین هستی پس امام شما چگونه است؟ به من قول بده وقتی آمدم ایران مرا نزد خمینی ببری تا ایشان را ببینیم. این البته نشان دهنده تاثیر رفتار خوب آقا ابوترابی فرد بر روی این مسئول صلیب سرخ نیزبود.

مرآت- آزادی شما چگونه رقم خورد؟

23 مرداد ماه 69 بود که اعلام کردند همزمان با آتش بس مبادله اسرا را داریم. ما باور نمی کردیم ولی فردای آن روز از صلیب سرخ آمدند و از بین یک هزار و 728 نفری که در اردوگاه بودیم هزار نفرمان را جدا کردند و ناممان را نوشتند و در 25 مرداد ما را سوار اتوبوس ها کردند و به سمت پاسگاه مرزی آوردند و فردای آن روز 26 مردادماه تا ساعت یک ظهر سر مرز ما را نگه داشتند و بعد آن نیروهای سپاه آمدند و ما را تحویل گرفتند. ما اولین گروه اسرا بودیم که وارد خاک میهن اسلامی شدیم و به وطن بازگشتیم.

مرآت- وقتی متوجه شدید نام شما هم در لیست آزادگان قرار گرفته چه واکنشی داشتید؟

رهایی از زندان برای هر کسی خوشحال کننده است. ما یقین داشتیم آزاد می شویم و وعده خدا را حق می دانستیم و امیدوار بودیم.

آرزوی ما این بود که حکومت صدام سقوط کند و هرگز نمی خواستیم جنگ به این نحو تمام شود هر چند ما پیروز این جنگ بودیم چون چیزی را از دست ندادیم و به آنچه که می خواستیم رسیدیم. ولی بازهم تمایل داشتیم آن چیزی که نظر امام خمینی(ره) یعنی ساقط شدن حکومت صدام بود به آن برسیم  که هر چند بعدا این اتفاق افتاد.

درست است ما در جنگ خسارت دیدیم ولی خسارت باعث تکامل و پیشرفت و تجربه می شود. امام فرمودند این جنگ نعمت است و واقعا نیز چنین بود. هر چند شهید بسیار دادیم ولی لحظه به لحظه جنگ برایمان نعمت بود.

مرآت- از حس و حال اولین لحظه ای که قدم به خاک میهن گذاشتید، بگویید.

اولین لحظه ای که وارد ایران شدیم بر خاک وطن بوسه زدیم و خدا را شکر کردیم یک وجب از خاک کشورمان نیز به دست دشمن نیفتاد. آنقدر استقبال مردم زیاد بود که ما را تحت تاثیر قرار دادند و شرمنده مردمی که ولی نعمت خدا هستند شدیم. بعد از آن به زیارت مرقد امام راحل رفتیم که بعد از 10 سال خاطره ماندگاری برای ما شد.

انتهای پیام/ 

منبع: دانا

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.dana.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «دانا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۴۸۰۴۷۳۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

محبت یک کشش روانی است یا امر اختیاری؟

 سبک زندگی به عنوان مجموعه به هم پیوسته‌ای از الگو‌های رفتاری فردی و اجتماعی، برآمده از نظام معنایی متمایزی است که یک فرهنگ در یک جامعه انسانی ایجاد می‌کند؛ و از آن جایی که هیچکدام از جوامع بشری را نمی‌توان عاری از فرهنگ تصور کرد، بنابراین، می‌توان گفت تمام اجتماعات انسانی، از ابتدای تاریخ تا کنون دارای سبک زندگی خاص خود بوده و از الگو‌های رفتاری متناسب با شاخص‌های فرهنگی خود برخوردار بوده‌اند.

پذیرش منفعلانه الگو‌های رفتاری مبتنی بر فرهنگ غربی، برای جوامع مسلمان که خود در پرتو آموزه‌های اسلامی، توانایی تعریف و ترسیم سبک زندگی دینی و تبیین الگو‌های متناسب با آن را دارند، شایسته نبوده و باید به اقتضای فرهنگ دینی خود، به سبک زندگی اسلامی روی آورند. به ویژه آنکه در چند دهه اخیر، ناکارآمدی تمدن سکولار غربی در پاسخ گویی به نیاز‌های چندبعدی انسان آشکار گردیده و رصد تحولات جاری در جهان نیز نشانه‌های افول و فرود این تمدن را نمایان ساخته است. بازخوانی آموزه‌های اسلام و ژرف اندیشی در آن، ظرفیت بالای این آموزه‌ها را برای فرهنگ سازی و ارائه الگو‌های رفتاری مناسب نشان می‌دهد. قرآن که مهم‌ترین منبع آموزه‌های اسلامی به شمار می‌رود، سرشار از الگو‌هایی است که شیوه زیست مؤمنانه و مورد نظر اسلام را معرفی می‌کند؛ و در پرتو آیات آن، سیره پیامبر گرامی اسلام (نیز) به عنوان اسوه و نمونه عالی زندگی به تمام مسلمانان معرفی شده است.

یکی از مطالبی که بار‌ها بحث مفصلی درباره‌اش انجام گرفته، قرب الهی و راه رسیدن به آن است که با استفاده از آیات و روایات و با استمداد از بحث‌های عقلی به این نتیجه می‌رسیم که تنها راه رسیدن به قرب الهی عبادت خداست. آنچه پیش‌رو دارید گزیده‌ای از سخنان حضرت آیت‌الله مصباح‌یزدی در دفتر مقام معظم رهبری است که در تاریخ ۱۳۹۲/۰۹/۶، مطابق با بیست‌وسوم محرم ۱۴۳۵ است پیرامون این موضوعات ارائه کرده‌اند. قسمت نخست این سلسله مطالب تقدیم نگاهتان می‌شود:

محبت خدا از نگاه قرآن

طبق آیات، روایات و ادله عقلی یکی از ارزش‌های متعالی در فرهنگ اسلامی و بزرگ‌ترین عامل برای تقرب به خدای متعال، محبت اوست. ولی در جامعه ما و حتی در محافل علمی، فرهنگی و اخلاقی آن طور که باید و شاید به این موضوع اهمیت داده نمی‌شود و حتی برخی با این‌که دلالت برخی آیات جای هیچ‌گونه تأویل و توجیهی را باقی نمی‌گذارد، با استفاده از تأویلاتی، نسبت محبت به خدا را یک نسبت مجازی می‌دانند. به عنوان مثال خداوند در این آیه که با زندگی امروز ما نیز ارتباط بسیاری دارد، می‌فرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ مَن یَرْتَدَّ مِنکُمْ عَن دِینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَیُحِبُّونَهُ» [۱]؛ خداوند در مقام استغنا هشدار می‌دهد که ما به شما نیازی نداریم و خیال نکنید که با ایمان‌تان، منتی بر خدا دارید. حتی اگر از دین برگردید، به خداوند ضرری نمی‌رسد و او کسانی را خواهد آورد که آنها را دوست دارد و آنها نیز خدا را دوست دارند. این آیه به صراحت بر محبت و عشق طرفینی بین خدا و برخی از بندگان دلالت دارد و از تأویلاتی که در این‌باره شده، ابا دارد. این دلالت فقط مخصوص این آیه نیست و ده‌ها آیه دیگر که در آنها محبت خداوند به صابران، صالحان، توبه‌کنندگان و… نسبت داده می‌شود، نیز بر این معنا دلالت دارند.

محبت خدا از نگاه روایات

روایات فراوانی درباره محبت خدا وارد شده، از جمله این روایت که می‌فرماید: الْمُحِبُّ أَخْلَصُ‏ النَّاسِ‏ سِرّاً لِلَّهِ‏؛ [۲]دوست‌دار خدا، باطن خودش را کاملاً برای خدا خالص کرده است، عمق دلش مخصوص خداست و هیچکس دیگر آن‌جا جا ندارد. وَأَصْدَقُهُمْ قَوْلًا؛ از همه راستگوتر است، زیرا همه مؤمنان از دوستی و اطاعت خدا و ترس از عذاب و غضب الهی دم می‌زنند، اما در مقام عمل این ادعاهایشان تأیید نمی‌شود، اما کسی که خدا را دوست بدارد، این گفتارش کاملاً صادق است. وأَوْفَاهُمْ عَهْدا؛ ً دوست‌دار خدا بیش از همه به عهد خود نسبت به خدای متعال وفادار است: مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ [۳]همه مؤمنان با خدا عهد بسته‌اند که دستورات او را اطاعت کنند و از دشمن او پرهیز کنند، اما فقط برخی از آنها به عهدشان وفادار و در آن صادقند. وَأَزْکَاهُمْ عَمَلًا؛ کسی که خدا را دوست داشته باشد عملش از همه پاک‌تر و پاکیزه‌تر است. وَأَصْفَاهُمْ ذِکْراً؛ یادش نسبت به خدای متعال صاف‌تر و بی‌پیرایه‌تر است. وَأَعْبَدُهُمْ نَفْساً؛ تمام وجودش وقف بندگی خداست و چیزی از وجودش را در غیر راه بندگی خدا صرف نمی‌کند. تَتَبَاهَی بِهِ الْمَلَائِکَةُ عِنْدَ مُنَاجَاتِهِ وَتَفْتَخِرُ بِرُؤْیَتِهِ؛ آثار این محبت نیز این است که وقتی با خدا راز و نیاز می‌کند، ملائکه به وجودش مباهات و به دیدن او افتخار می‌کنند. بِهِ یَعْمُرُ اللَّهُ تَعَالَی بِلَادَهُ وَ بِکَرَامَتِهِ یُکْرِمُ اللَّهُ عِبَادَهُ؛ خداوند شهر‌ها و کشور‌ها را به واسطه وجود چنین کسی آباد می‌کند و به واسطه احترام و ارزشی که برای این شخص قائل است به دیگران هم احترام می‌گذارد. یُعْطِیهِمْ إِذَا سَأَلُوهُ بِحَقِّهِ وَیَدْفَعُ عَنْهُمُ الْبَلَایَا بِرَحْمَتِهِ؛ اگر مردم از خدا به حق چنین کسی، چیزی بخواهند، خدا خواسته‌شان را ادا می‌کند؛ و به واسطه رحمتی که خدا به چنین بنده‌ای می‌دهد بلا‌ها را از دیگران دفع می‌کند. وَ لَوْ عَلِمَ الْخَلْقُ مَا مَحَلُّهُ عِنْدَ اللَّهِ وَ مَنْزِلَتُهُ لَدَیْهِ مَا تَقَرَّبُوا إِلَی اللَّهِ إِلَّا بِتُرَابِ قَدَمَیْهِ؛ اگر مردم می‌دانستند که دوست‌دار خدا چه قرب و منزلتی پیش خدا دارد، به چیزی غیر از خاک پای او، به خدا تقرب نمی‌جستند.

ضرورت بحث درباره محبت

با این‌که در کلمات اهل‌بیت علیهم‌السلام، نسبت به محبت خدا اهمیت بسیاری داده شده است، ولی ما کمتر به آن می‌پردازیم و کمتر درباره‌اش فکر می‌کنیم. از نشانه‌های این آفت، قراردادن محبت خدا در مقابل محبت اهل‌بیت و بی‌توجهی به محبت خداست که نشانه ضعف فهم و معرفت است، ولی به هر حال واقعیتی است که در جامعه ما فرهنگ دینی آن چنان رشد نکرده که کاملاً این معارف جای خودش را باز کند و دل‌های پاک جوان‌های این نسل با این حقایق آشنا شود تا به رشد و تکاملی بی‌نظیر دست پیدا کنند. حقیقت این است که کوتاهی ما در زمینه کسب محبت خدا به معرفت ضعیف ما برمی‌گردد. از این‌رو خوب است مقداری درباره حقیقت محبت و چگونگی پیدایش، و شدت و ضعف آن بحث کنیم. از آن‌جا که محبت و دوست داشتن چیزی است که مردم شبانه‌روز ده‌ها بار آن‌را تکرار می‌کنند و مصادیق آن‌را نسبت به خود، خانواده، دوستان و چیز‌های دیگر حضوراً درک می‌کنند، شاید به نظر آید که محبت نیاز به تعریف ندارد، ولی با دقت درمی‌یابیم که این معرفت‌ها مبهم است و تعریف روشنی برای خود ما ندارد و در بسیاری از مواقع اشتباه می‌شود.

آثار محبت

همان‌طور که در منطق برای تعریف یک مفهوم ابتدا ویژگی‌ها و محمولات مصادیق آن مفهوم را شناسایی می‌کنند و سپس با کنار گذاشتن صفات عرضی، با استفاده از ذاتیات، مفهوم را تعریف می‌کنند، برای تعریف محبت نیز خوب است ابتدا از مصادیقی که حضوراً و وجداناً می‌یابیم شروع کنیم.

ابتدا از یک مصداق ساده شروع می‌کنیم. بهترین و پاک‌ترین مصداق محبت، محبت مادر به فرزند است. یکی از آثار محبت مادر به فرزند این است که به او خیلی توجه می‌کند. وقتی انسان چیزی را دوست ندارد، به آن توجه نمی‌کند و کاری به بود یا نبودش ندارد، اما وقتی چیزی را دوست دارد، ابتدا به آن توجه می‌کند و هر چه آن را بیشتر دوست داشته باشد، بیشتر به آن توجه می‌کند. یکی دیگر از آثار محبت این است که می‌خواهد همیشه نزدیک محبوب باشد؛ مادر می‌خواهد فرزندش را بغل بگیرد، به سینه‌اش بچسباند و او را ببوسد. از دیگر آثار محبت این است که انسان از توجه و ارتباط با محبوب لذت می‌برد و آرامش پیدا می‌کند. وقتی مادر فرزندش را در بغل می‌گیرد، آرامش پیدا می‌کند، اما وقتی از فرندش جدا می‌شود، نگران است.

محبت یا لذت!

آثاری که درباره محبت در مثال‌های گذشته گفتیم درباره محبت بین دو موجود بود. آیا می‌توان گفت کسی خودش را دوست دارد؟ گاهی در محاورات عرفی می‌گوئیم: من خودم را دوست دارم. در بحث‌های عقلی نیز می‌گویند: اصلی‌ترین محبت در انسان، حب ذات است و بالاخره این بحث‌ها آن قدر ادامه پیدا می‌کند و به جا‌های ظریفی می‌رسد که خیلی سؤال‌برانگیز است. سؤالاتی از این قبیل که چرا ما خدا را دوست می‌داریم؟ آیا از این جهت که به ما نعمت می‌دهد و نعمت را دوست می‌داریم و از آن لذت می‌بریم، خدا را دوست می‌داریم؟ اگر این‌گونه باشد آن‌چه اصالتاً دوست داریم، لذت خودمان است. کمابیش این‌گونه دوست داشتن را درباره خدا نیز می‌توان گفت و برخی از روایات نیز در تأیید آن وجود دارد. شاید این روایت را من بار‌ها در همین مجلس تکرار کرده‌ام که خدای متعال به حضرت موسی وحی فرمود:‌ای موسی! کاری کن بنده‌هایم مرا دوست بدارند [۴]؛ حضرت موسی عرض کرد: خدایا! چه کنم که بندگان تو را دوست بدارند؟ وحی شد: نعمت‌های من را برایشان بیان کن! من این فطرت را در انسان‌ها قرار داده‌ام که هر که به آنها خوبی کند دوستش می‌دارند. وقتی بفهمند که من چقدر خوبی به آنها کرده‌ام، دوستم می‌دارند.

محبت امام سجاد علیه‌السلام به خدا

این راه ساده‌ای است و در بحث‌های بعدی نیز به این‌جا می‌رسیم که ساده‌ترین راه برای افزایش محبت به خدا این است که نعمت‌های او را ببینیم. آیا کسی که این همه به ما نعمت داده دوست‌داشتنی نیست؟! وقتی این دوست‌داشتن را خوب تحلیل کنیم، به این نکته می‌رسیم که در این‌جا ابتدا ما لذت خودمان را دوست داریم و خدا را نیز از آن جهت دوست داریم که نعمتی به ما داده که از آن لذت می‌بریم. آیا انسان به جایی می‌رسد که خدا را، چون خداست، دوست بدارد؟ در برخی از دعا‌ها و مناجات‌ها داریم که خدایا اگر مرا به جهنم ببری، با دشمنانت محشور کنی و عذاب کنی، باز محبت تو از دل من خارج نمی‌شود. [۵]این محبتی است که امام سجاد علیه‌السلام آن را ادعا می‌کند و ما به این سادگی نمی‌توانیم آن را ادعا کنیم. درست تصور کنیم که از دنیا رفته‌ایم و شب اول قبر یا روز قیامت ما را به طرف جهنم می‌کشند. آیا با این حال باز خدا را دوست می‌داریم؟! از آیات و روایات برمی‌آید که خدا چنین بنده‌هایی دارد که او را به خاطر خودش دوست می‌دارند. حال شاید بتوانیم با دقت در آیات، روایات و ادله عقلی بویی از چگونگی این محبت ببریم، اما انسان تا این‌گونه نشود، کنه آن را نمی‌فهمد. ولی همین اندازه که انسان بتواند سعی کند که یک بویی از این محبت ببرد خیلی غنیمت است.

ابتهاج خداوند به ذات خودش

با این اوصاف باز به تعریف محبت باز می‌گردیم. اگر محبت این است که باید یک نفر، فرد یا چیز دیگری را دوست بدارد، دیگر محبت به خود معنی ندارد؛ البته این‌که می‌گوئیم خودمان را دوست می‌داریم از این‌روست که بین ما و خودمان نوعی دوگانگی می‌بینیم. مراد از ما همان روحی است که درک می‌کند و آن‌چه دوست می‌دارد بدن است، اما حالا شبهه را به آن جایی ببریم که همان کسی که می‌گوید خودم دوست دارم، خودش را دوست دارد ولو این‌که اصلاً بدنی را درک نکند. این پرسش در مراتب بالاتر درباره خداوند مطرح می‌شود که آیا می‌توانیم بگوییم خدا خودش را دوست می‌دارد؟ برخی از بزرگان و اهل معقول گفته‌اند: بالاترین محبت در عالم، محبت خدا به خودش است و همه محبت‌های دیگر شعاعی از آن محبت است. تعبیری که مرحوم آقا شیخ محمدحسین اصفهانی در حاشیه بر «کفایة الاصول» در باب طلب و اراده آورده، این است که خدای متعال بالاترین ابتهاج را نسبت به ذات خودش دارد. شاید تعبیر ابتهاج، از محبت کمی چرب‌تر باشد؛ نه تنها خودش را دوست دارد که اصلاً مبتهج [۶]است. برخی از بزرگان چنین تعبیراتی به کار برده‌اند؛ البته در مقابل نیز کسانی می‌گویند: این سخنان صحیح نیست و درباره نسبت محبت به خدا باید به مضاف محذوف یا مجاز قائل شویم. حتی برخی گفته‌اند همان‌گونه که در آیه «فَلَمَّا آسَفُونَا انتَقَمْنَا؛ چون ما را به خشم آوردند از آنها انتقام گرفتیم» [۷]روایت است که آسفونا به معنای به خشم آوردن اولیای خداست، درباره محبت خدا نیز باید بگوییم منظور محبت اولیای خداست و خود خدا دوست‌داشتنی نیست. ولی برخی معتقدند که اصلاً دوست‌داشتنی‌ترین موجود در عالم خداست و بالاترین دوستی نیز دوستی خودش نسبت به خودش است و همه محبت‌های دیگر شعاع محدودی از آن محبت بی‌نهایت الهی نسبت به ذات خودش است.

محبت و کشش

می‌توانیم بگوییم که وقتی انسان به چیزی محبت دارد، احساسی در او پدید می‌آید که به طرف محبوب کشیده می‌شود. بر این اساس می‌توان محبت را یک کشش روانی دانست. همان‌گونه که آهن‌ربا، آهن‌آلات را به طرف خود می‌کشد، محبت نیز یک حالت کشش است که با دل انسان سروکار دارد و روح و دل انسان را به طرف محبوب می‌کشاند. حال این پرسش مطرح می‌شود که چگونه انسان نسبت به برخی چیز‌ها این حالت کشش را پیدا می‌کند و آیا این حالت اتفاقی است یا حکمتی دارد؟ روشن است که برخی از حالات در اختیار انسان نیست. مثلاً محبت مادر نسبت به فرزند کأنه یک امر غیراختیاری است و این طور نیست که مادر بیاندیشد که خوب است فرزندم را دوست بدارم و تصمیم بگیرد که فرزندش را دوست بدارد. مادر نمی‌تواند فرزندش را دوست نداشته باشد و در این امر کأنه اختیاری ندارند. آیا می‌توان کاری کرد که انسان اختیاراً محبت پیدا کند؟ آیا می‌توان محبت را اختیاراً تقویت یا تضعیف کرد؟ اگرچه کشش قلبی ساده‌ترین تعبیری است که می‌توان درباره محبت به‌کاربرد، اما گاهی به درستی حقیقت محبت را روشن نمی‌کند و از علت و چیستی این کشش سخن نمی‌گوید. اگر انسان راز این کشش بیابد، کلیدی برای حل بسیاری از مسائل دیگری که پس از این مطرح می‌شود، به دست می‌آورد.

محبت و درک لذت

وقتی ما مثلاً غذا یا یک تابلوی نقاشی یا گل زیبایی را دوست داریم به این معناست که وقتی با آن ارتباط پیدا می‌کنیم لذت می‌بریم. اگر این طور باشد، به طرف آن کشیده می‌شویم وگرنه کشیده نمی‌شویم. دو نفر را فرض کنید که یکی یک تابلوی نقاشی را دوست دارد ولی دیگری اصلاً ذوق هنری ندارد و نمی‌داند زیبایی تابلو به چیست. دلیل این‌که فرد اول به طرف این تابلو کشیده می‌شود، این است که از آن لذت می‌برد و علت این‌که دیگری به طرف آن کشیده نمی‌شود این است که لذت نمی‌برد. حال سوال می‌شود چرا این لذت می‌برد، ولی آن نمی‌برد؟ درباره هر چیزی که انسان دوست دارد، این مسأله مطرح است. بالاخره انسان نوعی ارتباط با آن‌چه دوست دارد، برقرار می‌کند که باعث لذتش می‌شود. طبعاً محبت‌های ما محدود به چیز‌هایی است که نوعی شناخت یا احساس لذت نسبت به آنها داریم. دلیل این‌که کسانی چیزی را دوست نمی‌دارند نیز این است که این احساسات برایشان پیدا نمی‌شود. حال یا زیبایی آن را درک نمی‌کنند و یا به‌گونه‌ای است که اتفاقاً با ذایقه آنها نمی‌سازد و از آن لذت نمی‌برند؛ بنابراین باید برای تعریف محبت قید لذت را اضافه کنیم و بگوییم محبت این است که انسان نسبت به چیزی که از ارتباط با آن لذت می‌برد، کشش پیدا کند، و باز اضافه کنیم که لذت بردن یعنی این‌که ارتباط با آن چیز تناسبی با قوای ادراکی او دارد. مثلاً در مورد ذایقه برخی از غذایی خوششان می‌آید و برخی نمی‌آید. پس باید تناسبی بین این ذایقه و غذایی که فرد می‌خورد، باشد تا لذت حاصل شود. این جاست که درک زیبایی در اشخاص تفاوت می‌کند. این قضیه حتی در حیوانات نیز مطرح است. بعضی از حیوانات هستند که ما از دیدن آنها نفرت پیدا می‌کنیم ولی آنها یک‌دیگر را دوست دارند و از دیدن هم‌دیگر نیز لذت می‌برند. بنابراین، تعریف ساده محبت کشش نسبت به چیزی است که با قوای ادراکی انسان نوعی تناسب دارد و از آن لذت می‌برد.

محبت خدا و کشش

تعریف بالا درباره دوست‌داشتنی‌های عادی انسان بود، ولی هنوز این سوال باقی است که «خودم را دوست دارم» یعنی چه؟ این سوال درباره خدای متعال نیز مطرح است. اصلاً خدا چگونه یک چیز را دوست دارد؟ مگر می‌شود خدا کشش داشته باشد؟ کشش انفعال، ضعف و تحت تأثیر واقع شدن است و خدا تحت تأثیر چیزی واقع نمی‌شود. کشش در جایی است که جاذبه‌ای باشد و طرف مقابل را به طرف خود بکشد. اگر خداوند به این معنا چیزی را دوست بدارد، باید انفعال پیدا کند و خدا انفعال ندارد. شبیه این مضمون در دعای عرفه است که؛ الهی تقدس رضاک ان تکون له علة منک فکیف یکون له علة منی؛ خیلی مطلب بلندی است. ما می‌گوئیم این کار‌ها را می‌کنیم تا خدا را راضی کنیم. امام حسین علیه‌السلام در روز عرفه می‌گوید خدایا من نمی‌توانم بگویم تو خودت، خودت را راضی می‌کنی، چه رسد به این‌که بگویم من تو را راضی می‌کنم. حال اگر معنای محبت کشش است، آیا دوست‌داشتن خدا به این معناست که او تحت تأثیر واقع می‌شود؟! آیا خدا کشش پیدا می‌کند؟! برای پاسخ این‌گونه مفاهیم دقیق عقلی است که معمولاً چند راه مرسوم است. یک راه این است که می‌گویند ما در این‌باره هیچ چیز نمی‌فهمیم، باید سکوت کنیم. این گروه خیال خود را راحت و اصلاً صورت مسأله را پاک می‌کنند. بعضی دیگر می‌گویند این تعبیرات، تعبیرات مجازی است. در این‌جا به یک نوع تجوّز قائل می‌شوند و بالاخره یک نوع فن ادبی به کار می‌برند و مشکل الفاظ را حل می‌کنند.

اما اهل دقت در این‌گونه مفاهیم توسعه داده‌اند و گفته‌اند خود کشش موضوعیت ندارد و آن‌چه در اینجا مطلوب است اتصال است. حتی اتصال نیز در جایی است که دوییت باشد، در جایی که دوییت نیست، به جای اتصال، وحدت است. آن موجود واحد است که کمال دارد و خودش، خودش را دوست دارد.

عینیت ذات و صفات خداوند

صفات خدا عین ذات اوست، نه خارج از ذات او، و تعدد‌هایی که ما در این‌جا می‌بینیم به‌خاطر نقص وجود ماست. وجود هر چه کامل‌تر شود، جمع‌تر و بسیط‌تر می‌شود و علمش عین حیات و حیاتش عین قدرتش است. علم خدا، با محبت خدا و با کمال خدا همه یک چیز است. پس محبت یک نوع کشش، ارتباط یا اتصال با یک موجود است؛ اعم از این‌که آن موجود خودش باشد یا موجود دیگری که کمال وجود است. وقتی کمال شد، هر موجودی که واجد آن باشد، اگر کمال‌بودنش را بشناسد، از آن لذت می‌برد؛ بنابراین اگر ما بخواهیم محبت خدا را پیدا کنیم، باید به اندازه‌ای که عقل‌مان می‌رسد، از راهی که خود خدا معین کرده، کمالات خدا را بشناسیم و سعی کنیم قدرت درک کمال را پیدا کنیم؛ البته شرایط دیگری هم لازم است که ان‌شاءالله بعد‌ها عرض می‌کنیم. این محبت‌ها اختیاری است؛ البته خداوند مایه آن را در وجود ما قرار داده، اما به آگاهی رساندن، شکوفا کردن و بهره‌گیری از آن، تابع اختیار ماست که باید از راه تقویت معرفت و فراهم کردن شرایط به آن نائل شویم.

منبع: مهر

باشگاه خبرنگاران جوان وب‌گردی وبگردی

دیگر خبرها

  • متن توافق پیشنهادی مبادله اسرا بین حماس و اسرائیل منتشر شد
  • پیش‌نویس توافق مبادله اسرا: آزادی 800 اسیر فلسطینی در قبال 33 اسیر اسرائیلی
  • رسانه عبری متن توافق پیشنهادی مبادله اسرا را منتشر کرد
  • خانواده‌های اسرای صهیونیست: جنگ را متوقف کنید
  • دانلود آهنگ مست عشق علیرضا قربانی + متن
  • روایت اسارت؛ از پیروزی اسرای ایرانی بر فرماندهان عراقی تا جرزنی بعثی‌ها
  • نمایان شدن نارنجک‌های عمل نکرده دوران جنگ تحمیلی در ایلام
  • محبت یک کشش روانی است یا امر اختیاری؟
  • جزئیات چارچوب توافق تبادل اسرا و آتش‌بس در غزه
  • گزارش المیادین از توافق حماس و اسرائیل برای آزادی اسرا